نقش رهبری و ولایت در پیروزی انقلاب اسلامی به قدری چشمگیر است که همه بدان پی برده ایم،ولی مکتوب کردن چند جمله پیرامون این موضوع موجب می شود بهتر و بیشتر به این نقش آگاه شویم.
انقلاب اسلامی ایران که از نوع انقلاب های اجتماعی بوده است؛با ویژگی های خود در تاریخ، کم نظیر یا شاید بی نظیر بوده است.انقلابی که با نور خود چشم استعمارگران شرق و غرب را کور کرد و توانست موجی از بیداری اسلامی که مردم مسلمان ایران به آن رسیده بودند را به کشورهای جهان سوم صادر کند.
برای پیروزی و به ثمر نشستن هر انقلاب عوامل و شرایطی لازم است ازجمله :نارضایتی عمیق از وضع موجود - ظهور و گسترش ایدئولوژی های جدید و جایگزین - گسترش روحیه انقلابی - و مهم تر از همه رهبری اگر هر سه عامل اولیه(نارضایتی،ایدئولوژی جایگزین و روحیه انقلابی)در سطح جامعه و مردم پدیدار گردد اما رهبری مناسبی وجود نداشته باشد انقلاب به پیروزی نخواهد رسید.برای پیروزی هر انقلاب رهبری لازم است تا بتواند با استفاده از نارضایتی های موجود انقلاب را هدایت کند و یا با فعال سازی نارضایتی ها و مطرح کردن ایدئولوژی جدید و... حرکت انقلابی را به وجود آورد و مدیریت کند.
انقلاب ها از حیث رهبری به دو گروه تقسیم می شوند:گروه اول انقلاب هایی که رهبر واحد دارند مثل انقلاب اسلامی ایران،و گروه دوم انقلاب هایی که رهبری آنها دونفره،گروهی و یا مقطعی است مثل انقلاب فرانسه که نام سه نفر به عنوان رهبر در آن به چشم می خورد.
در گروه اول که معرفی شد رهبر انقلاب در زمان های پیدایی،پویایی و پایایی شخصی واحد است و به زبانی دیگر از اول تا آخر رهبر و هدایت گر انقلاب و نیروهای انقلابی یک نفر است. با این تفاسیر حال به نقش عمده رهبری و روحانیت در انقلاب اسلامی می پردازیم: اگر پیدایی انقلاب را سال 42 بدانیم،به دستگیری امام خمینی(ره) و بسیاری از علما و روحانیون به دلیل سخنرانی و افشاگری برمی خوریم و در پی آن اعتراض و انزجار علیه حکومت پهلوی و همچنین قیام سراسری15خرداد و سرکوبی آن را می بینیم که رویکردی نوین از ویژگی های بیداری اسلامی است.
در13آبان43 نیز امام راحل با اعتراض شدید خود نسبت به لایحه ی کاپتیولاسیون موجب بیداری هرچه بیشتر مردم نسبت به حکومت باطل پهلوی و مداخله های آمریکا شد،که دستگیری مجدد و تبعید ایشان خود گواهی بر این مدعاست. در سال48 روند تکاملی انقلاب با طرح نظریه حکومت اسلامی با عنوان \\\\\\"ولایت فقیه\\\\\\" از سوی امام خمینی(ره) وارد مرحله ای تازه گردید. در فواصل سال 48 تا 56 امام آشکارا و بدون واهمه علیه رژیم موضع گیری کرد و مسئولیت های روحانیون در برخورد با مشکلات مسلمانان و جهان اسلام را مطرح نمود و اندیشمندان را به تامل در مورد حکومت اسلامی با عنوان\\\\\\"ولایت فقیه\\\\\\"فراخواند.
ازسال 56تا بهمن57 امام پی درپی و با وقوع هر خبر و حادثه ای خطاب به ملت ایران پیام می فرستاد که خود انگیزه ای قوی بود برای جوانان انقلابی تا زمانی که شرایط فراهم شد و امام بعد ازپانزده سال دوری از وطن در استقبال باشکوه مردم به ایران آمد و جریان انقلاب را تا پیروزی و سقوط قطعی رژیم از نزدیک رهبری کرد؛بعد از آن با تشکیل شورای انقلاب و دولت موقت و.... موجب پویایی انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی شد،و تا جان در بدن داشت رهبری ملت ایران را عهده دار بود. با ورق زدن تاریخ،اینچنین برای ما روشن می شود که رهبرکبیر انقلاب از اولین جرقه ها،تا مدت ها بعد از پیروزی،هدایت و رهبری این جریان الهی را به عهده داشت.
نتیجه ی این سیاهه و امثال آن این است که برای مردم مسلمان ایران در هر برهه ای از زمان؛وجود یک رهبر که فرمانش در حکم واجب شرعی است سبب می شود که پیام هایش قدسی و الهی دانسته شود و در تحقق آنها از هیچ تلاشی دریغ نمی شود.
دشمنان داخلی و خارجی بدانند که این ادعا فقط مربوط به گذشته و تاریخ نیست بلکه حال و آینده را در برمی گیرد؛چرا که مسلمانان فرمان رهبر و ولی امر خود را با دل و جان می پذیرند و اگر لازم باشد دوباره انقلاب می آفرینند.مردم سند این ادعا را همه ساله در روز 22بهمن امضا می کنند و به جهانیان نشان می دهند که بیش از پیش موجب بیداری اسلامی می شوند. در آخر باید ذکر شود که انقلاب اسلامی ایران بی نام امام خمینی(ره)در هیچ جای دنیا شناخته شده نیست
شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جداست، هم در پیدایش و هم در کیفیت مبارزه و هم در انگیزه انقلاب و قیام و تردید نیست که این یک تحفه الهی و هدیه غیبی بوده که از جانب پروردگار منان به این ملت مظلوم غارت زده عنایت شده است.
تئوری انقلاب و چرائی آن از مباحث مهم در حوزه جامعه شناسی سیاسی بوده و متفکرین بسیاری روی این موضوع اندیشیده و نمی توان عالم سیاسی را یافت که در باب شورشهای اجتماعی سخن نگفته و آن را مهم نشمرده باشد. انقلاب در ذات جریانهای سیاسی عالم جلوه کرده ، نضج یافته و ظهور می کند.
علل و اسباب نهضتهای اجتماعی از دیدگاههای مختلف فکری متفاوت و قابل توجه می باشد. لذا در این خصوص نظریه های مختلفی تاکنون ارائه گردیده است. شکاف طبقاتی ، آزادی خواهی ، آرمانگرائی ، انگیزه های سیاسی ، تغییر وضع موجود از جمله دلائل انقلابها شمرده شده است.
ماهیت سیاسی و مادی حرکتهای توده ای علیه وضعیت مستقر نکته مهمی بوده که در اکثر آثار اندیشمندان به آن پرداخته شده است.
شهید مطهری در کتاب گرانسنگ پیرامون انقلاب اسلامی ضمن نقد دیدگاههای مادی ((چرائی انقلاب)) معتقد است : (( انقلاب هنگامی می تواند انسانی باشد که ماهیتی آزادی خواهانه و ماهیتی سیاسی داشته باشد نه ماهیت اقتصادی))
عموم نظریه پردازان انقلاب ، قبل از نهضت سال 57 ملت ایران روی دو نکته تمرکز کرده اند. شورشها و تغییرات وسیع در ساختار قدرت در هر منطقه ای یا بخاطر جنگ طبقاتی بوده تا سبب استیلاء گروه جدیدی شود که در این صورت ریشه های اقتصادی می داشت یا انگیزه های سیاسی برای رسیدن به آزادی های بیشتر و حقوق اجتماعی فراتر از آنچه تاکنون بوده باعث سرازیر شدن مردم به خیابانها و ایستادن در مقابل نظام سایسی مستقر گردیده است.
شهید مطهری شقّ سومی هم مطرح می نمایند و آن قیام برای باورهای عمیق دینی است. ایشان معتقد است در کنار انگیزه های اقتصادی و سیاسی ، انسانها حاضرند برای اعتقادات خود نیز به پا خیزند.البته پرواضح است که می توان شکلی از انقلاب را در نظر گرفت که در آن یک ، دو و یا هر سه انگیزه را یافت. در تحلیل و تفسیر انقلاب کسانی هم هستند که به تک عاملی اعتقاد دارند مثلاً صرفاً عامل اقتصاد را در شورشها و تغییرات اجتماعی دخیل می دانند. گروهی نیز بر غیر قابل جمع بودن این سه عامل یعنی اقتصادی – سیاسی و ایدئولوژی پایبندند.
استاد مطهری نیز چون حضرت امام (ره) معتقد است : (( انقلاب ایران به اعتراف بسیاری یک انقلاب مخصوص به خود است. یعنی برای آن نظیری در دنیا نمی توان پیدا کرد.))
دکتر داوری نیز چنین باوری دارد آنجا که می گوید : (( فهم ماهیت انقلاب ما برای ناظران بیگانه آسان نیست ، زیرا چنین انقلابی در طبقه بندی های مرسوم و موجود عنوان نشده و رسمیت نیافته است.))
ملاحظه می فرمائید که با توضیحات بالا جمله کلیدی حضرت امام (ره) که فرمودند : ((شک نباید کرد که انقلاب اسلامی ایران از همه انقلابها جداست)) از فهم عمیق و شناخت دقیق حضرت ایشان نسبت به چیستی حرکت ملت ایران حکایت دارد.
ديدگاههاي برخي از انديشمندان غرب معاصر با انقلاب اسلامي نيز بس خواندني است. اسكاچپل كه يك ساختار گراست چند سال قبل از انقلاب اسلامي ايران در كتاب «دولتها و انقلابهاي اجتماعي» ضمن تاكيد بر عوامل ساختاري در تفسير انقلابها، ضمن رد نقش انقلابيون در گسترش ايدئولوژي معتقد است:« انقلابها ساخته نمي شوند بلكه بوجود مي آيند.»
گفتني است در رهيافت ساختارگرائي، عامليت و نقش سوژه نفي و اولويت با ساختارها و نظامها است. به عبارتي انسان در يك ساختار «بي نقش» است و اراده او موضوعيت ندارد.
جالب اينكه اسكاچپل در سال 1982 يعني سه سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مقاله اي با عنوان « دولت تحصيلدار و اسلام شيعي در انقلاب ايران»با توجه به آشكار بودن نقش اراده، آگاهي، رهبري و انديشه در انقلاب، نظريه قبلي خود در تحليل انقلاب اسلامي را پس گرفته و نوشت:« اگر در دنيا تنها يك انقلاب، آگاهانه ساخته شده باشد آن انقلاب، انقلاب ايران است.»
هرچند وي در اين مقاله مفروضات رهيافت ساختار گرائي را نادیده نگرفته ولي حداقل انقلاب اسلامي ايران را مستثني كرده و اين يك نقيض براي آن نظريه است كه طبق ديدگاه پوزيتيويستها، ابطال پذيري آن را به بوته نقد سپرده است.
نیکی کدی از جمله افرادی است که در خصوص ایران صاحب مقاله و تالیفاتی است در جائی اعتراف می کند که:«این انقلاب با الگوها و انتظارات مطلعین از اوضاع ایران سازگار نبود.»
دکتر اخوان هم که از محققان پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی است در کتابی تحت عنوان « ایدئولوژی انقلاب اسلامی» سعی کرده این فرضیه را اثبات کند که :« دگرگونیها و پتانسیل درونی اسلام شیعی از یکسو و شرائط عینی جامعه از سوی دیگر، عوامل موثر در مکتبی شدن تشیع و برتری آن در مقام ایدئولوژی مسلط بسیج مردمی در انقلاب اسلامی ایران بوده اند.»
همانگونه که استاد مطهری بعنوان یکی از پایه گذاران فکری انقلاب اسلامی بیان می دارد علاوه بر نیازهای مادی و سیاسی بشر، انسان برای تغییرات اجتماعی و انقلابهای سیاسی به چیزی بالاتر هم می تواند دست زند و آن ایدئولوژی است. وی عامل سوم و اثرگذار ایدئولوژی را چنین می شکافد: «عامل سوم ایجاد انقلابها، عامل آرمانخواهی و عقیده طلبی است. انقلابهای اصطلاحاً ایدئولوژیک. اینگونه انقلابها، جنگ عقائدند نه جنگ اقتصادی در مظهر عقاید.»
تفسیر استاد مطهری از این آیه«قَدْ کَانَ لَکُمْ آیَةٌ فِی فِئَتَیْنِ الْتَقَتَا فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَأُخْرَی کَافِرَةٌ » (همانا برای شما در دو گروهی که [در بَدر]برخورد کردند نشانه [بزرگ از قدرت خدا] بود; یک گروه در راه خدا پیکار می کردند، و گروه دیگر کافر بودند) (آل عمران/13)
این چنین است که ماهیت جنگ مسلمانان عقیدتی است ولی آیه نمی گوید که کفار هم در راه عقیده(حتی عقیده باطل) جنگیدند. چون ابوسفیان به بتها هم اعتقاد نداشت. و در واقع از منافع خودش دفاع می کرد
فوکو نظریه پرداز پست مدرنیسم و همچنین یکی از واضعان رهیافت گفتمان انتقادی در جریان انقلاب اسلامی به ایران سفر کرده و از نزدیک اتفاقات آن را دیده و مقالاتی را نیز منتشر کرده است.
فوکو در خصوص ریشه یابی علل وقوع انقلاب اسلامی ایران معتقد است که این انقلاب نمی تواند با انگیزه های اقتصادی و مادی صورت گرفته باشد...ریشه این انقلاب را باید در جائی دیگر جستجو کرد. رهیافت گفتمان ناظر بر معنی دار بودن اجزاء یک مجموعه بصورت ترکیبی است تا یک گفتمان شکل گیرد. به عبارت دیگر نظریه گفتمان با نقش معنادار رفتارها و ایده های اجتماعی در زندگی سیاسی سر و کار دارد.
این نظریه پرداز فرانسوی سال 57 برای درک انقلاب ایران به تهران سفر کرده و حتی اقدام به مصاحبه و گفتگو با آحاد مردم انقلابی می نماید و در نهایت به ابعاد معنوی زندگی سیاسی ایرانیان می پردازد.
مفهوم معنویت گرائی سیاسی ، بن مایه تحلیل فوکو از انقلاب اسلامی ایران را تشکیل می دهد بدین ترتیب فوکو انقلاب اسلامی ایران را انقلابی فرامدرن خوانده است.
از مشخصه های فرا مدرنیسم می توان به انتقاد از فراروایتها، بنیاد ستیزی و جوهر ستیزی اشاره کرد. و در این راستا می توان انقلاب اسلامی را فریاد بلندی به فراروایتهای آریامهری دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهی ، ساختارهای پوسیده ناسیونالیسم و مقابله با دین ستیزی پهلوی دانست.
بدین ترتیب در می یابیم که چیستی انقلاب ایران و ماهیت ایدئولوژیکی آن از آنچه غربیها تاکنون فکر می کردند کاملاً متفاوت است. و جالب تر اینکه خود ایشان به آن اعتراف دارند. آنچه در این سی و چهار سال پس از وقوع انقلاب اسلامی در باب معرفت شناسی نسبت به آن در غرب فکری گذشته نیز قابل تامل است. آنچه مراکز دانشگاهی و مجموعه های مطالعاتی اروپایی و آمریکایی روی آن تمرکز کرده و سخت در پی کشف رمز آن می باشند. قدرت معنویت و یا به تعبیر صحیح تر اسلامیت این نظام و نسبت آن با جمهوریت است. دمکراسی دینی ، خواب آشفته مبلغین لیبرالِ دمکراسی است. اقتصاد و سیاست بدون معنویت ، عدالت و دین مداری دیگر نمی تواند انسان تشنه حقیقت امروز را سیراب سازد.
باز می گردیم به چند جمله اول یادداشت، آن تحفه الهی و هدیه غیبی که امام عزیز ما آن سفر کرده عشق، آن را از جانب پروردگار منان دانسته ، آری ملت ایران را دگرگون کرده ، وضعیت جهان اسلام را متغیر ساخته و نقشه فکری، سیاسی عالم را به هم ریخت.
ولایت فقیه کانون و محور حرکت توفنده انقلاب اسلامی و موجب حفظ و تقویت وحدت و یکپارچگی و انسجام ملت است. استکبار غافل از آن است که ولایت فقیه پیش از آنکه موضوع سیاسی باشد، ولایت به دلهای مؤمنان است و پیوند جداییناپذیر میان ملت ایران و ولایت فقیه برقرار است و امروز بیش از هر زمان دیگری به حفظ اتحاد بر محور ولایت فقیه و تبعیت از منویات مقام معظم رهبری نیاز است.
اعتقاد به ولایت فقیه و اطاعت و ولایتپذیری را از تکالیف الهی ملت مسلمان ایران است و پشتیبانی مردم از ولایت فقیه، خود فریضه است و مردم باید برای حفظ اسلام و نظام، گوش به فرمان رهبر معظم انقلاب باشند و بدانند که تنها راه نجات کشور از فتنههای دشمنان پیروی از ولایت است؛ در حال حاضر باید در مقابل تهاجم فرهنگی دشمنان اسلام بایستیم و با تمام توان از تبلیغات آنها پیشگیری و از تأثیر آن بکاهیم و با استفاده از تمامی امکانات تهاجم آنها را خنثی کنیم.
در حکومت اسلامی بین اطاعت از ولی فقیه با اطلاعت از ائمه و پیامبر(ص) فرقی وجود ندارد، همه اختیاراتی که پیامبر(ص) و امامان دارند ولی فقیه نیز برای اداره جامعه و حکومت اسلامی از آن اختیارات برخوردار است؛ لذا امروز کسانی که در برابر ولایت فقیه ایستادهاند اگر در زمان ائمه(ع) نیز بودند در برابر آنها میایستادند و ولایت امامان معصوم را قبول نداشتند، چرا که این افراد درک درستی از ولایت فقیه ندارند.
اجرای احکام الهی، دفاع از عقاید و کیان اسلامی و ترویج خوبیها در جامعه اسلامی از اهم وظایف ولایت فقیه در زمان غیبت امام عصر(عج) است؛ فلسفه ظهور آن حضرت، احیای دین اسلام و حاکمیت بخشیدن به دین در سطح جهان است که غیر از حکومت آن حضرت، حکومتی دیگر نباشد، چرا که حاکمیت بر دین توسط کسی که شناختی از دین ندارد امکانپذیر نمیباشد و این ولایت فقیه است که میتواند زمینهساز حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) در جهان باشد.
در دنيايی كه تفكر ليبرال دموكراسي، بهعنوان يكي از گفتمانهاي مطرح در جهان، متفكران و دانشمندان غربي را واداشته بود که آنرا تنها راه پيشروي ملتها بدانند و دين را كاملاً براساس آن، از صحنه سياست كنار بزنند و تقريباً اين باور را ايجاد کنند كه دين، توانایی اداره جوامع بشري را ندارد، حكومتي ديني در ايران اسلامي، بر پايه ولايت فقيه، به رهبري فقيه فرزانه، حضرت امام خميني; شكل گرفت و همه تئوريهاي غرب را نقش بر آب كرد، بهگونهایکه جهانيان به يكباره با مشاهده قدرت دين، پیبردند كه در جامعه امروزي، دين نيز حرفي براي گفتن دارد و ميتواند با شناخت كامل روح و روان و نيازهاي جسمي و دنيوي انسان، جوامع بشري را به سوی سعادت رهنمون سازد.
«امروز، الگوي نظام حكومتي اسلامي در پرتو اصل ولايت فقيه، در جهان بشري عموماً و در عالم سياست خصوصاً شكل گرفته و نشاني كامل از استقلال، آزادي و پويايي طريقت [و] كمال انسانها را در خود دارد. لذا شايسته است كه امت بزرگ اسلام، آن را با دقت و درستي بيابند تا ضمن به تحقق رساندن آن در جامعه، بهعنوان امت وسط، الگوي زيباي اسلامي را به جهان بشري معرفي [کنند] و از اين طريق، زمينهساز حكومت جهاني شمس ولايت و سپهر امامت، يعني حضرت خاتم الاوصياء، مهدي موعود4 باشند» .
يك انقلاب زماني به پيروزي خواهد رسید كه سه ركن مهم آن، يعني وجود ايدئولوژي قوي و همهجانبهنگر، وجود رهبري قاطع و عادل و مقبول و نیز حضور پررنگ و قوي مردم، حاصل شود. ازاینرو، در انقلاب اسلامي ايران، ايدئولوژي این انقلاب، برگرفته از اسلام ناب محمدي و قيام سالار شهيدان، حضرت امام حسين7، بر پايه ولايت فقيه، شكل گرفت. رهبري قاطع و مصمم حضرت امام خميني; كه مورد پذيرش آحاد ملت بود، به عنوان رکن دیگر این انقلاب، در رأس این هرم قرار داشت و ركن سوم این انقلاب نيز حضور مردمی بود كه با ايثار جان و مال خود، در به ثمر رسانيدن انقلاب اسلامي ايران نقش اساسي داشتند.
حضرت امام خميني; در عصر غيبت، حكومت اسلامي را با پشتوانه مردم مسلمان ايران پايهگذاري كرد و نوع حكومت را جمهوري اسلامي ناميد.